برای گاهی شادی، گاهی غم

آخرین مطالب

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

طرح اولیه کار را فرستادم آن هم درست راس ساعت چهاری که وعده کرده بودم و حالا باید منتظر بنشینم ببینم که تایید میشود یا نه، امشب را به خودم استراحت داده ام تا فردا فاز ترجمه و مابقی کارها را پی بگیرم. صبح ها را با جان کندن از خواب بلند میشوم و شب ها تا دیر وقت بیدارم و این همه خلاف آن چیزیست که چندین ماه برایش زحمت کشیدم تا به روتین ثابت برسم. وا داده ام و مانده ام برای بیرون رفت از اوضاع باید چه کنم، امروز دمادم غروب خیلی اتفاقی یاد عنایت ده سال پیش آقا امام جواد بر زندگیم افتادم و دلم برای خودی که تا توی هر گردنه کم مآورد دست به دامن خوبان بود تنگ شد... با خود این روزها غریبه ام غریبه.

پ.ن. بیا و یک شب مرا به خواب پروانه ها ببر.

.. Mary
۱۱ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
دلم میخواست بهش بگم کاش همه ی حماقتای عالم ختم میشد به دوزار چند شاهی، ولی استیصال تو نگاهش و فکر این که تنهایی باید جای خالی چند میلیون دوش بکشه و تازه نذاره باباش بفهمه نذاشت بگم ... ولی الان تو جایی وایسادم که دلم میخواست چندرغاز ته حسابم نبود ولی چشمای مامان میخندید، محمد سالم بود و بابا...امان از همه ی ای کاش های عالم، امان.
پ.. میگن آدمی آه و دمی ...آخ از آه این روزا.

.. Mary
۱۰ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 همه چیز همان طور است که بود، حتی کمی بدتر، بدترش از این باب که امروز خبر دار شدم  ظرف کم تر از بیست روز باید طرح پروپزالی را بدهم که فکر میکردم حداقل سه ماه برایش وقت است، حالا باید شبانه روز بنشینم که کار را برسانم. اولش که شنیدم کمی شوکه شدم ولی خیلی زود تر از آنچه که فکرش را میکردم دست و پایم را جمع کردم، نقشه مسیری که باید بروم را روی کاغذ پیاده کردم و در همین فرصت اندک  دو پله از دوازده پله ی تعریف شده را هم پشت سر گذاشتم، هر چند کارهای ساده ای بودند ولی تیک خوردن هر مرحله حس خوبی دارد...  

 امروز یکی پیام داده سلام مریم جان خوبی... بعد از خوبی هیچ علامت نگارشی هم حتی نگذاشته بود، این را بعد از یک بار تماس بی پاسخش برایم ارسال کرده و من نمیدانم کیست. گوشی را ریست کردم و شماره ها را ندارم و خیلی وقت است حوصله حرف زدنم با کسی نیست. این که من این روزها خزیده ام توی پیله ی خودم مهم نیست، ولی مهم است که یکی که نمیدانم کیست و حتی شماره اش برایم آشنا نیست، برایش حال من، درست توی ساعات کوفتی انتظار مترو قلهک مهم بوده، گوشی برداشته و مهربانیش را برایم فرستاده.. من چه کردم؟ هیچی، هر جور حساب میکنم خیلی توی ذوقش میخورد اگر بفهمد حتی به جایش نیاوردم...

کینه آدم را چرک میکند و چرکی پستی می آورد و این روزها از آدم هایی رنجیده ام که هر چه تقلا میکنم برای نادیده گرفتن ظلمشان بیشتر گرفتار میشوم انگار... میترسم ...

پ.ن. آمده بودم بنویسم شروع میکنمش به نیت قربة الی الله ‌ولی امان از دل پر این روزها... 


.. Mary
۰۷ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر